دو کشور همسایه یعنی عراق و افغانستان با مشکلی دست و پنجه نرم میکنند که چه بسا میتواند سرنوشتسازترین مسئلهی تاریخ کنونیشان را رقم زند. در عراق دعوا بر سر بازگشت حزب بعث به حکومت، و در چالشی مشابه در افغانستان، حضور طالبان در ساختار سیاسی حکومت.
تقریبا اکثریت مردم این دو کشور با این رجعت مخالف هستند، که البته بدلیل فشارهای فراوانی ست که در دوران حاکمیت احزاب مذکور در کشورشان تحمل کردهاند. تودهی مردم به این خاطر است که بیم آن دارند که بازگشت این احزاب به حاکمیت وضعیت سیاسی، آزادیهای فردی و اجتماعی و... را به دوران قبل از این بازگرداند.
اما نگارنده بازگشت این احزاب را به قدرت نه تنها خطرناک و رجعت به گذشته نمیداند، بلکه راهی برای حرکت به دموکراسی میداند. در اینجا به ذکر برخی از این دلایل میپردازم.
1- در درجه اول اعضای این احزاب از شهروندان آن کشور هستند و از تمامی حقوق سیاسی و اجتماعی حاکم در جامعه باید برخوردار باشند، با قید این شرط که آنها نیز مانند دیگر شهروندان به قانون اساسی پایبند باشند. نتیجه اینکه برخورداری از حقوق است که الزام رعایت قانون را میآورد.
2- از آنجایی که یک حزب طبق تعریف سیاسی آن به دنبال رسیدن به قدرت است، کنار گذاشتن این احزاب باعث تلاش آنها برای بازگشت به ساختار قدرت میشود. و اگر بستر قانونی برای فعالیت آنها وجود نداشته باشد منجر به آن میشود که از طریق مبارزه مسلحانه و یا مدنی برای بازگشت به قدرت تلاش کنند. احزاب حاکم فراموش نکنند که خود روزی مشغول مبارزات مختلف علیه حاکمیت زمان خود بودند.
3- در حال حاضر کشورهای مذکور با مشکل مبارزه مسلحانه، ترور، عملیاتهای تخریبی و... این احزاب به طرق مختلف روبرو هستند (خصوصا در افغانستان). با ورود این احراب به ساختار سیاسی نخست اینکه آنها به یک گروه سیاسی تبدیل خواهند شد و فعالیت آنها از فاز نظامی و تخریبی وارد فاز سیاسی خواهد شد. و دوم اینکه آنها با پذیرش قانون اساسی کشور دست از مبارزات تخریبی کنونی برخواهند داشت.
4- راه ندادن یک حزب به درون ساختار سیاسی یک کشور آغاز دیکتاتوری است، دیکتاتوری احزاب حاکم. وقتی حاکمیتی یک حزب را حذف میکند بالقوه توانایی دارد دیگر احزاب را هم کنار گذارد. نتیجتا اینکه برای حرکت به سمت دموکراسی باید تمامی احزاب و تفکرات مختلف اجازه بروز داشته باشند.
5- تشکیل پارلمان و دولت در این کشورها از طریق انتخاب مستقیم مردم میباشد پس جای نگرانی نخواهد بود چرا که در یک انتخابات آزاد هر حزبی فقط به آندازهی طرفدارانش حائز رای خواهد بود. این احزاب هم به مرور زمان برای جلب رای مردم تلاش خواهند کرد خواستهای آنها را هم علاوه بر اهداف حزبیاش تامین کند.
برای بررسی عینیتر به بررسی اجمالی تاریخ احزاب ایران بعد از انقلاب 57 میپردازیم:
در آغاز حکومت انقلابی تقریبا تمامی احزاب سیاسی دست اندرکار بودند و حضور داشتند، بررسی ماههای اول انقلاب 57 نشاندهندهی آزادیهای فراوان در سطح مطلوبی است. اما هرچه جلوتر آمدیم شاهد حذف گروههای سیاسی از قدرت بودیم. مارکسیستها، مجاهدین خلق، ملی-مذهبیها، نهضت آزادی، و اکنون هم مشارکت و مجاهدین انقلاب یکی پس از دیگری از ساختار قدرت حذف شدند. و دیدیم که با حذف هر کدام از اینها آزادیها و حقوق شهروندی و سیاسی و اجتماعی محدود و محدودتر شد. همان گروههایی که روزی موافق حذف گروهی بودند این حذف امروز گریبانگیر خودشان نیز شد. هر کدام از این گروهها پس از حذف دست به مبارزه برای بدست گرفتن قدرت کردند، هر یک به نوعی مجاهدین خلق مبارزه مسلحانه را برگزیدند، نهضت آزادی و ملی-مذهبیها هم مبارزات مدنی را برگزیدند. و این روند ادامه خواهد داشت. با این شرایط نه آزادی بدست خواهد آمد نه پیشرفت و نه دموکراسی.
عراق و افغانستان هم البته هر کدام با در نظر گرفتن شرایط خاص کشور خود، با حذف گروههای سیاسی سرنوشتی بهتر از ما نخواهند داشت.